ساعت‌4:17‌دقیقه‌روز‌2-12-1401

چرا نمیای؟ دلم برات تنگ شده 

هر وقت من بودم تو عاف بودی و هر وقت تو بودی من عاف بودم 

این زجرآوره که برای کنار هم بودن زمان نداریم 

اره مسخرس که اینارو تو پیویت نمیگم حتی.. جرات زنگ زدن بهت رو ندارم چون هیچ وقت ما اینکارو نکردیم 

مزخرفه چون دلتنگتم

امروز سبزآبی‌ای بود که با خاکستری قاتی شده بود دقیقا مثل رنگ نوشته اول پست؛بعضی اوقات برای روزا رنگ میزارم

ایومی تاحالا با رنگا بازی کردی؟ نمیدونم انجام دادی یا نه ولی وقتی رنگی رو با خاکستری مخلوط میکنی عطر خاکستر میگیره و یه جورایی غمگین میشه

سریال 25و21 ساله رو تموم کردم هعیییییییییی نباید سه قسمت اخر اونجوری اشکمو در میاورد کلی گریه کردم

وایی تو املا روز دوشنبه هشیار رو نوشتم "هوشیار" گنجینه‌ی وجود رو "ی" رو نذاشتم اصلا حواسم نبود تو کتاب از این "هٔ" استفاده کرده

بیدار موندن تو شب حس خوبی داره ولی وقتی صبحش به زور پامیشی... ایییی اصلا خوب نیس

امروز روز خنثی ای بوددددد و من راضیمممم

دلم میخواد این جمله رو داد بزنم من عاش روزای خنثی ای هستم که اینجوری نباشه که "یه اتفاق خوب با یه اتفاق بد خنثی شه" دوس دارم هیچ اتفاقی نیوفته که احساساتم رو تحت تاثیر قرار بده

پس امروز روز خنثی ای بود

فردا امتحان ریاضی دارم و نخوندم.. XD نمد چرا برام اهمیت نداره شاید اگه موسیقی بود اهمیت داشت