ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
به دریا زل زده بود دریای ابی، ساکت و اروم مثل خودش شال گردنش رو سفت کرد و کناره ساحل شروع به قدم زدن کرد سرما تا پوست استخوان هایش میرفت ولی او گرمایی از گذشته را درونش حس میکرد